مقالات
"نحوه تعیین اهداف کسب و کار"
از سری مقالات "مدیریت کسب و کار"
خلاصه :
رویاها پایه و اساس هر کسب و کار موفقی هستند و انرژی لازم برای حرکت به سوی رشد و پیشرفت را تامین میکنند.رویاها پایه و اساس هر کسب و کار موفقی هستند و انرژی لازم برای حرکت به سوی رشد و پیشرفت را تامین میکنند. اما تنها رویاپردازی کافی نیست؛ تحقق این رویاها نیازمند تعیین اهدافی مشخص و شفاف است. اهداف تجاری به شما کمک میکنند تا بهصورت مستمر در مسیری هدفمند گام بردارید و به دستاوردهای بزرگتر برسید. همانطور که ارل نایتینگل، تهیهکننده رادیویی و نویسنده مشهور انگیزشی، گفته است: "موفقیت، تحقق تدریجی یک ایده ارزشمند است."
به این ترتیب، تعیین اهداف باید دقیق و حسابشده باشد. این اهداف نمیتوانند بهصورت تصادفی یا بدون برنامهریزی دقیق تعریف شوند، زیرا موفقیت در کسب و کار به برنامهریزی استراتژیک و تعیین اهداف منسجم و هماهنگ با چشمانداز و ماموریت شما بستگی دارد.
پیش از اینکه به چگونگی تعیین اهداف بپردازیم، بهتر است کمی درباره اهمیت چشمانداز و ماموریت شرکت صحبت کنیم، زیرا این دو رکن اساسی، مانند نقشهای، شما را در مسیر رشد و پیشرفت هدایت میکنند. با شناخت و تعریف دقیق این عناصر، میتوانید بهصورت هوشمندانهتری برای ساخت آینده دلخواه خود تلاش کنید.
- چشمانداز: تمرکز روی رویاها
چشمانداز چیزی بیش از یک رویا است؛ نوعی نگاه است که از ابرهای تخیل فراتر میرود و شما را به یک مقصد ملموس هدایت میکند. بیانیه چشمانداز در واقع تصویری روشن و آیندهنگرانه از سازمان شماست که نشان میدهد اگر کسب و کار شما به 100٪ از اهداف خود دست یابد، چه وضعیتی خواهد داشت.
داشتن یک چشمانداز قوی، فوقالعاده مهم است. در واقع، همانطور که گفته شده است "بدون رویا، مردم از پای درمیآیند"، در دنیای کسب و کار نیز این قاعده برقرار است؛ هر کسب و کاری که چشمانداز نداشته باشد، خیلی زود از صحنه محو خواهد شد.
برای تبدیل رویاهای خود به چشماندازی محکم و روشن، باید به مهارتها و اشتیاقهای درونی خود توجه کنید. این ویژگیها راهنمای شما خواهند بود و به شما کمک میکنند تا بیانیهای صریح و هدفمند برای چشماندازتان بنویسید. این چشمانداز باید الهامبخش باشد و با اعضای تیم خود آن را در میان بگذارید تا همگی به سمت یک هدف مشترک حرکت کنند.
وقتی به یک چشمانداز مشخص رسیدید، حالا میتوانید آن را با یک بیانیه مأموریت واضح و دقیق هماهنگ کنید که نقش آن تعیین حد و مرز و چارچوب اهداف شماست. [1]
مثال:
چشمانداز پیشنهادی برای یک شرکت پخش مواد پروتئینی:
"ما در تلاشیم تا بزرگترین و معتبرترین تامینکننده پروتئینهای سالم و باکیفیت برای خانوادهها و کسبوکارها باشیم، با هدف دسترسی آسانتر و سریعتر به محصولات غذایی سالم و تازه در سراسر کشور. ما میخواهیم استانداردهای جدیدی در کیفیت، تنوع و دسترسی به مواد پروتئینی ایجاد کنیم و با پشتیبانی از تولیدکنندگان داخلی، گامی مؤثر در ارتقای سلامت جامعه برداریم."
در این چشمانداز، تأکید بر کیفیت محصولات، دسترسی آسان و حمایت از تولید داخلی، به عنوان سه رکن اصلی فعالیت شرکت بیان شده و به سمت ایجاد تأثیرات مثبت در جامعه و صنعت حرکت میکند.
مثال:
چشمانداز شرکت پخش مواد پروتئینی:
"ما به دنبال تبدیل شدن به پیشروترین تأمینکننده مواد پروتئینی با کیفیت و دسترسی آسان در بازار، با هدف ارتقاء سلامت جامعه و ایجاد فرصتهای برتر برای مصرفکنندگان و شرکای تجاری خود هستیم."
- مأموریت: تعیین حد و مرز اهداف
بیانیه مأموریت شرکت، نمایانگر هویت و علت وجودی کسب و کار شماست. این بیانیه باید به دو پرسش اصلی پاسخ دهد: "ما کی هستیم؟" و "چرا وجود داریم؟" با تعریف این مأموریت، سازمان شما به سمت درستی هدایت میشود و از افتادن در دام فعالیتهای بیهدف و سردرگمکننده جلوگیری میشود.
بهطور شگفتآوری، بسیاری از کسبوکارها به دلیل موفقیت بیش از حد، شکست میخورند. این مسأله به نظر عجیب میرسد، اما دلیلش این است که این شرکتها به سرعت رشد میکنند، تمرکز خود را از دست میدهند و در نتیجه از پس گسترش فعالیتها برنمیآیند. این اتفاق ناشی از عدم توجه به مأموریت و اهداف اصلی است.
بنابراین، یک بیانیه مأموریت محکم و متعهدانه ایجاد کنید و به آن وفادار بمانید. هنگامی که چشمانداز روشنی برای رویاهای خود دارید و مأموریت شما مشخص شده است، زمان آن فرا میرسد که با گامهای دقیق و عملیاتی به سمت اهداف خود حرکت کنید. [2]
مثال:
بیانیه مأموریت پیشنهادی برای شرکت پخش مواد پروتئینی:
"ماموریت ما تأمین و توزیع مواد پروتئینی تازه، باکیفیت و مقرون به صرفه است که به بهبود سلامت و تغذیه جامعه کمک میکند. ما با استفاده از شبکه توزیع گسترده و کارآمد، محصولات خود را به راحتی در اختیار خانوادهها و کسبوکارها قرار میدهیم. همچنین، با پایبندی به اصول اخلاقی و کیفیت عالی، از تولیدکنندگان داخلی حمایت کرده و تجربهای رضایتبخش و مطمئن برای مشتریان خود فراهم میکنیم."
این بیانیه مأموریت بر تأمین کیفیت، دسترسی راحت و حمایت از تولید داخلی تأکید دارد و هدف اصلی شرکت را در راستای خدمت به سلامت جامعه و مشتریان خود بیان میکند.
مثال:
بیانیه مأموریت شرکت پخش مواد پروتئینی:
"ماموریت ما تأمین مواد پروتئینی با کیفیت بالا و دسترسی آسان به آنها برای مشتریان، با تأکید بر سلامت، اطمینان و پشتیبانی از تولیدکنندگان داخلی است."
"راهنمای گام به گام تعیین اهداف کسب و کار"
فردی با رؤیاهای بزرگ، دنیا را تغییر میدهد. اما فردی بدون هدف، تنها زمان را هدر میدهد.
1. تعیین اهداف در همه زمینههای زندگی
مثال: فرض کنید شما مدیر یک فروشگاه کوچک هستید و میخواهید اهدافی متعادل در زندگی خود تعیین کنید. در زمینه شغلی، میتوانید هدفگذاری کنید که تا پایان سال فروش خود را ۲۰ درصد افزایش دهید. در زمینه مالی، شاید هدفتان این باشد که تا پایان سال یک پسانداز قابل توجه داشته باشید. از نظر معنوی، میتوانید تصمیم بگیرید هر روز ۱۰ دقیقه وقت برای مراقبه بگذارید تا از نظر روحی و فکری خود را بهبود دهید. به همین ترتیب، در زمینه جسمانی، ممکن است هدفتان این باشد که هر روز ۳۰ دقیقه ورزش کنید.
2. تعیین دقیق اهداف
مثال: فرض کنید هدف شما این است که بهبود سلامت خود را در اولویت قرار دهید. به جای اینکه بگویید "میخواهم سالمتر باشم"، هدف دقیقتر میتواند اینطور باشد: "میخواهم هر روز ۳۰ دقیقه پیادهروی کنم و تا پایان ماه ۴ کیلوگرم کاهش وزن داشته باشم." این هدف مشخص به شما کمک میکند تا از همان ابتدا برنامهریزی کنید و برای دستیابی به آن گامهای عملی بردارید.
3. قابل اندازهگیری کردن اهداف
مثال: تصور کنید شما در یک تیم بازاریابی کار میکنید و هدفتان این است که ترافیک وبسایت شرکت را افزایش دهید. به جای اینکه بگویید "میخواهم ترافیک وبسایت را افزایش دهم"، هدف شما باید قابل اندازهگیری باشد: "میخواهم ترافیک وبسایت را تا پایان ماه ۲۰ درصد افزایش دهم." این هدف به شما اجازه میدهد که با استفاده از ابزارهای تحلیلی، پیشرفت خود را بررسی کنید و در صورت نیاز، استراتژیهایتان را اصلاح کنید.
4. تعیین محدودیت زمانی برای اهداف
مثال: اگر قصد کاهش وزن دارید، هدف کلی "کاهش وزن" چندان انگیزهبخش نیست. در عوض، هدفگذاری کنید که "در سه ماه آینده، هر هفته ۰.۵ کیلوگرم وزن کم کنید." اینگونه هدف دستیافتنیتر و معقولتر میشود، و میتوانید هر هفته نتایج را ارزیابی کنید.
5. شخصیسازی اهداف
مثال: فرض کنید به شما مسئولیت اداره یک پروژه داده شده است که واقعاً به آن علاقه ندارید. اگر بخواهید تنها به خاطر درخواست مدیر این کار را انجام دهید، انگیزه لازم را نخواهید داشت. در عوض، سعی کنید از زاویه شخصیتر به پروژه نگاه کنید و اهداف خود را در آن تعریف کنید. مثلاً میتوانید بگویید: "با انجام این پروژه میتوانم مهارتهای خود را در مدیریت زمان و بودجه بهبود دهم." اینگونه پروژه برایتان معنادارتر و انگیزهبخشتر خواهد بود.
6. نوشتن اهداف
مثال: اگر صاحب یک شرکت کوچک هستید و هدفتان این است که سهم بازار خود را افزایش دهید، این هدف را به صورت مشخص بنویسید: "افزایش سهم بازار از ۵ درصد به ۱۰ درصد تا پایان سال." برای متمرکز نگهداشتن این هدف، یادآوریهایش را جایی قرار دهید که به طور مرتب آنها را ببینید؛ مثلاً این هدف را روی یک تابلو نصب کنید و روزانه پیشرفت خود را روی آن پیگیری کنید.
7. جشن گرفتن پیروزیها
مثال: فرض کنید یکی از اهداف تیم فروش شما افزایش ماهانه ۱۵ درصدی فروش بوده و در اولین ماه این هدف را محقق کردهاید. این دستاورد را با تیم خود جشن بگیرید؛ میتوانید با ترتیب دادن یک جلسه کوچک و ارائه پاداش یا لوح تقدیر به اعضای تیم، این موفقیت را یادآور شوید. این کار نهتنها انگیزه تیم را بالا میبرد، بلکه به آنها نشان میدهد که تلاشهایشان مورد توجه قرار گرفته است.
"۲ مورد از مزایای بزرگ اهداف کسب و کار"
اهداف مشترک در یک سازمان میتوانند نقش بسیار مؤثری در بهبود کار تیمی و افزایش همبستگی اعضا داشته باشند. در ادامه، این دو مزیت را بیشتر بررسی میکنیم:
الف) بهبود ارتباطات تیمی از طریق اهداف مشترک
مثال: تصور کنید که در یک شرکت تولیدی، هدف این است که کیفیت محصولات را بهبود بخشید و درصد خرابیها را کاهش دهید. وقتی همه اعضای تیم، از تولیدکنندگان گرفته تا مدیران کنترل کیفیت، به این هدف مشترک متعهد باشند، دیگر نیازی به حدس و گمان نیست؛ هر شخص میداند که وظیفهاش چیست و در چه مسیری باید حرکت کند. همین هدف مشترک باعث میشود که افراد راحتتر با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و اطلاعات ضروری را به اشتراک بگذارند، زیرا همه میدانند که این ارتباط و اشتراک اطلاعات به پیشرفت کلی تیم کمک میکند.
برای روشنتر شدن مفهوم بهبود ارتباطات تیمی از طریق اهداف مشترک، میتوان به چند مثال مشخص اشاره کرد:
- افزایش سرعت تحویل محصولات در یک شرکت حملونقل
فرض کنید در یک شرکت حملونقل، هدف این است که زمان تحویل بستهها به مشتریان را کاهش دهید. وقتی تمام بخشها، از رانندگان گرفته تا تیم برنامهریزی و خدمات مشتریان، متعهد به کاهش زمان تحویل باشند، همه میدانند که باید در راستای بهبود زمانبندی کار کنند و اطلاعات دقیق مسیر و زمان تحویل را با یکدیگر به اشتراک بگذارند. در نتیجه، هر بخش میداند که سریع و هماهنگ عمل کردن به تحقق این هدف مشترک کمک میکند و نتیجه نهایی، رضایت بیشتر مشتریان است.
- کاهش مصرف انرژی در یک کارخانه تولیدی
فرض کنید هدف شرکت شما کاهش مصرف انرژی در کارخانه است. این هدف شامل مشارکت تمام تیمها، از تیم نگهداری ماشینآلات گرفته تا کارکنان تولید، میشود. با هدف مشترک کاهش مصرف، کارگران تولید میدانند که باید دستگاهها را به درستی خاموش کنند، و تیم نگهداری نیز وظیفه دارد از کارکرد بهینه ماشینها مطمئن شود. این هدف مشترک باعث میشود تا تیمها در زمینههایی مانند زمانبندی خاموشی ماشینها و دقت در نگهداری تجهیزات بهتر با هم هماهنگ شوند، و اطلاعات بهینهسازی انرژی را به راحتی به اشتراک بگذارند.
- افزایش رضایت مشتری در تیم فروش و خدمات پس از فروش
تصور کنید هدف یک شرکت خدماتی، افزایش رضایت مشتریان است. برای دستیابی به این هدف، تیمهای فروش، پشتیبانی، و خدمات پس از فروش باید اطلاعات مشتریان را بهروزرسانی و نیازهای آنها را بهطور منظم بررسی کنند. اگر هدف رضایت مشتری برای همه واضح باشد، تیم فروش بهتر میتواند اطلاعات دقیق و کامل را به تیم پشتیبانی انتقال دهد و تیم خدمات پس از فروش نیز با آگاهی از همین هدف، برای ارائه راهحلهای مؤثرتر به مشکلات مشتریان تلاش خواهد کرد. به این ترتیب، هماهنگی و ارتباطات بین تیمها بهبود مییابد.
- افزایش ایمنی در محل کار
اگر هدف یک شرکت ساختوساز افزایش ایمنی در محل کار باشد، این هدف همه تیمها را به تعامل نزدیکتر و هماهنگی بیشتر وا میدارد. کارکنان در زمینه ایمنی محیط و ابزارهای مورد استفاده، گزارشها و یافتههای خود را به تیمهای مربوطه منتقل میکنند. همچنین جلسات منظم میان سرپرستان و کارکنان برای ارزیابی وضعیت ایمنی برگزار میشود تا همگی در راستای حفظ ایمنی محل کار به درک و تعهد مشترکی برسند.
این مثالها نشان میدهند که اهداف مشترک نه تنها به تبیین نقشها کمک میکنند، بلکه باعث تسهیل ارتباطات، هماهنگی بیشتر و بهبود عملکرد کل تیم میشوند.
ب) ایجاد وحدت و همبستگی در تیم
مثال: در یک تیم بازاریابی که هدفش افزایش ۲۰ درصدی فروش سالانه است، وقتی هر عضو تیم متوجه میشود که سهم او در دستیابی به این هدف مهم است، انگیزه و همبستگی بیشتری در تیم ایجاد میشود. اگر یکی از اعضای تیم وظیفه جذب مشتریان جدید را داشته باشد و دیگری مسئول ایجاد محتوا برای تبلیغات باشد، هر کدام میدانند که نقش آنها در کنار نقش همتیمیها باعث رسیدن به این هدف میشود. درک این پیوستگی و همافزایی، همدلی و اتحاد را در بین اعضا افزایش میدهد و آنها را به سوی همکاری عمیقتر سوق میدهد.
برای روشنتر شدن مفهوم ایجاد وحدت و همبستگی از طریق اهداف مشترک، به مثالهای زیر توجه کنید:
- تیم پشتیبانی مشتری در یک شرکت خدماتی
فرض کنید هدف شرکت افزایش سطح رضایت مشتریان تا 95 درصد است. در این شرایط، هر فرد در تیم پشتیبانی میداند که نقش او بخشی از این هدف بزرگ است. کسی که تماسها را دریافت میکند و فردی که مشکلات فنی را حل میکند، هر دو میدانند که تلاشهایشان به هم پیوسته و هدف نهایی واحد است. در نتیجه، هر کس احساس میکند که عملکرد فردیاش روی موفقیت کل تیم تأثیر دارد. این آگاهی باعث میشود اعضای تیم بهطور پیوسته همکاری کنند، به یکدیگر کمک کنند و برای رسیدن به این هدف مشترک متحد شوند.
- تیم توسعه محصول در یک شرکت فناوری
در شرکتی که هدف افزایش نرخ نگهداری کاربران به 80 درصد است، اعضای تیم توسعه محصول میدانند که این هدف نیازمند همکاری گسترده است. طراحان رابط کاربری و توسعهدهندگان باید با یکدیگر همکاری کنند تا محصولی کاربرپسندتر بسازند. در همین حال، تیم تست و پشتیبانی نیز باید بازخوردها را بهطور دقیق به تیم توسعه منتقل کند تا بهبودهای لازم انجام شود. این همکاری و درک نقشهای متصل به هم، باعث ایجاد همبستگی در تیم میشود و به همه انگیزه میدهد تا در راستای هدف واحد تلاش کنند.
- تیم منابع انسانی در زمان جذب استعدادها
در یک شرکت در حال رشد، هدف تیم منابع انسانی ممکن است جذب 10 نیروی متخصص جدید در شش ماه آینده باشد. این هدف نه تنها نیاز به برنامهریزی و اجرای قوی دارد، بلکه تمامی اعضای تیم از تحلیل نیازها تا مصاحبهها و ارزیابی نهایی در آن دخیلاند. هر فرد درک میکند که موفقیت در جذب این نیروها به هماهنگی و همکاری کل تیم بستگی دارد و باید با یکدیگر متحد باشند تا بهترین افراد را انتخاب کنند. این هدف مشترک پیوند قویتری بین اعضا ایجاد میکند و روحیه تیمی را بالا میبرد.
- تیم تولید در یک کارخانه مواد غذایی
در کارخانهای که هدف آن کاهش ضایعات به زیر 5 درصد است، هر بخش از تولید تا بستهبندی و نگهداری، در رسیدن به این هدف سهمی دارد. کارکنان هر بخش میدانند که دقت و مراقبت آنها در روند تولید باعث کاهش ضایعات و افزایش بهرهوری میشود. این هدف مشترک به همه انگیزه میدهد تا با دقت بیشتر و هماهنگی بهتر کار کنند و برای دستیابی به این موفقیت با هم متحد شوند.
- تیم فروش و بازاریابی در یک شرکت بینالمللی
در شرکتی که هدف افزایش سهم بازار در کشورهای جدید است، تیمهای فروش و بازاریابی باید با یکدیگر همکاری نزدیکی داشته باشند. بازاریابان کمپینهایی را ایجاد میکنند که جذب مشتریان جدید را تسهیل کند و تیم فروش وظیفه برقراری ارتباطات و ایجاد شبکههای مشتریان را دارد. همه اعضا درک میکنند که سهم هر یک در دستیابی به این هدف مشترک اهمیت دارد، و این درک باعث تقویت وحدت و هماهنگی بین تیمها میشود.
این مثالها نشان میدهند که وقتی افراد میدانند تلاشهای آنها به دستیابی به یک هدف مشترک کمک میکند، انگیزه بیشتری برای همکاری و هماهنگی با یکدیگر دارند، و همبستگی تیمی به طرز چشمگیری افزایش مییابد.
"برنامهریزی استراتژیک: تبدیل اهداف به عمل"
هدفگذاری برای کسب موفقیت در هر کسبوکاری اساسی است، اما با گسترش و رشد کسبوکار، نیاز به هدفگذاری دقیقتر و جامعتر نیز افزایش مییابد. در این نقطه، برنامهریزی استراتژیک وارد میدان میشود؛ روشی متمرکز و دقیق برای تعیین اهداف کوتاهمدت و بلندمدت که به عنوان یکی از محرکهای کلیدی کسبوکار شناخته میشود.
برنامهریزی استراتژیک به شما کمک میکند تا به جای سختتر کار کردن، هوشمندانهتر حرکت کنید. به عنوان مثال، تصور کنید هدف شما افزایش سهم بازار است؛ برنامهریزی استراتژیک کمک میکند این هدف را به گامهای عملی تبدیل کنید، مانند تحلیل رقبا، تعیین مزیتهای رقابتی، و ارتقای خدمات. در نتیجه، به جای تکیه بر تلاشهای پراکنده، در مسیری روشن و قابلسنجش پیش میروید که دستاوردهای مشخصی را به همراه دارد.
" مهمتر از باور، عمل است!" برنامهریزی استراتژیک به شما این امکان را میدهد که رویاهای بزرگ را با گامهای جسورانهای دنبال کنید. این برنامهریزی نه تنها به ساخت آیندهای موفق کمک میکند، بلکه شما را قادر میسازد تا دستاوردهایی بلندمدت و پایدار خلق کنید و واقعاً به آیندهای که برای کسبوکارتان تصور کردهاید، برسید.
برای تدوین یک برنامهریزی استراتژیک مؤثر و دقیق، شرکتها باید از یک فرآیند سیستماتیک و مرحلهبهمرحله پیروی کنند. در ادامه، به مراحل اصلی برنامهریزی استراتژیک پرداخته شده است، همراه با مثالهایی برای درک بهتر هر مرحله:
1. تحلیل وضعیت (SWOT Analysis)
در این مرحله، شرکت باید وضعیت داخلی و خارجی خود را ارزیابی کند. این کار از طریق تحلیل SWOT انجام میشود، که به بررسی نقاط قوت (Strengths)، ضعفها (Weaknesses)، فرصتها (Opportunities)، و تهدیدها (Threats) میپردازد.
مثال: یک شرکت تولید محصولات پروتئینی میتواند بررسی کند که از نظر کیفیت محصول و ظرفیت تولید در چه وضعیتی قرار دارد (نقاط قوت و ضعف)، و همچنین بازارهای جدید و نیاز به مواد ارگانیک را بهعنوان فرصتهای توسعه در نظر بگیرد. تهدیدات ممکن است شامل افزایش رقبا یا قوانین سختگیرانه بهداشتی باشد.
2. تعیین اهداف (Goal Setting)
پس از تحلیل وضعیت، شرکت باید اهداف کلی خود را مشخص کند. این اهداف میتوانند کوتاهمدت یا بلندمدت باشند و باید شفاف و قابل اندازهگیری باشند.
مثال: اگر شرکت پروتئینی بخواهد سهم بازار خود را 10 درصد افزایش دهد، میتواند بهعنوان یک هدف استراتژیک تعیین کند که تا پایان سال آینده این سهم را از طریق توسعه بازارهای جدید و بهبود کیفیت محصول، افزایش دهد.
3. تعیین استراتژیها (Strategy Development)
حالا که اهداف مشخص شدهاند، باید استراتژیهایی را برای دستیابی به آنها تعریف کرد. استراتژیها، روشها و راهکارهایی هستند که شرکت را به اهدافش نزدیک میکنند.
مثال: برای افزایش سهم بازار، شرکت ممکن است تصمیم بگیرد که محصولات جدید و متنوعتر تولید کند، روی بازاریابی در شبکههای اجتماعی تمرکز کند و به صادرات به کشورهای همسایه بپردازد. این موارد استراتژیهایی هستند که به تحقق هدف افزایش سهم بازار کمک میکنند.
4. تعریف گامهای عملی (Action Planning)
در این مرحله، هر استراتژی به گامهای عملی و اجرایی تقسیم میشود. این اقدامات باید مشخص و قابل سنجش باشند.
مثال: اگر استراتژی شرکت افزایش تنوع محصولات باشد، گامهای عملی شامل تحقیق و توسعه (R&D) برای تولید محصولات جدید، تأمین مواد اولیه لازم و برنامهریزی تولید خواهد بود. هر گام با جزئیات کامل تعریف میشود تا بتواند بهراحتی اجرا شود.
5. تخصیص منابع (Resource Allocation)
برای اجرای استراتژیها و گامهای عملی، نیاز به منابع مالی، انسانی و زمانی است. در این مرحله، منابع مورد نیاز تخصیص داده میشوند.
مثال: اگر برای تولید محصولات جدید به تجهیزات جدید نیاز باشد، باید بودجه لازم تخصیص داده شود، و همینطور نیروی انسانی برای بخش تحقیق و توسعه و تولید در نظر گرفته شود.
6. اجرای برنامه (Implementation)
اکنون نوبت به اجرای برنامه میرسد. تیمها و کارکنان مطابق با وظایف و مسئولیتهای تعریفشده، اجرای اقدامات و گامهای عملی را آغاز میکنند.
مثال: تیم تولید با استفاده از تجهیزات جدید محصولات جدید را تولید کرده، و تیم بازاریابی نیز تبلیغات لازم را شروع میکند تا محصولات را به مشتریان معرفی کند.
7. ارزیابی و بازخورد (Evaluation and Feedback)
پس از اجرا، شرکت باید میزان موفقیت خود را ارزیابی کند و بازخوردهای لازم را برای بهبود یا اصلاح برنامه دریافت کند. این مرحله شامل ارزیابی نتایج و تعیین میزان موفقیت در دستیابی به اهداف است.
مثال: اگر هدف افزایش 10 درصدی سهم بازار بوده است، در پایان دوره زمانی تعیینشده بررسی میشود که آیا به این هدف رسیدهاند یا نه. اگر نه، دلایل آن بررسی شده و اقدامات اصلاحی انجام میشود.
8. بازنگری و اصلاح (Review and Adjust)
بسته به ارزیابیها و بازخوردها، ممکن است شرکت نیاز به بازنگری و اصلاح برنامه داشته باشد. برنامهریزی استراتژیک یک فرآیند پویا است و ممکن است با توجه به تغییرات بازار یا موقعیت شرکت، نیاز به تغییراتی در استراتژیها یا اهداف باشد.
مثال: اگر در بازار هدف تغییراتی ایجاد شده و مثلاً نیاز به محصولات ارگانیک افزایش یافته، شرکت میتواند هدف و استراتژیهای خود را بازنگری کند تا با تولید محصولات ارگانیک، به تقاضای جدید پاسخ دهد.
- مثال کامل از یک فرآیند برنامهریزی استراتژیک
شرکت: پخش مواد پروتئینی
تحلیل وضعیت: نقاط قوت شامل تنوع محصولات و کیفیت بالا است؛ نقطه ضعف هزینه بالای تولید است؛ فرصت شامل افزایش تقاضا برای محصولات پروتئینی در بازارهای جدید است و تهدید شامل قوانین جدید بهداشتی است.
تعیین اهداف: افزایش 15 درصدی سهم بازار طی یک سال.
تعیین استراتژیها: توسعه محصولات جدید، بازاریابی دیجیتال و گسترش به بازارهای همسایه.
تعریف گامهای عملی: ایجاد تیم تحقیق و توسعه برای محصولات جدید، جذب کارکنان بازاریابی، و جستجو برای تأمینکنندگان جدید.
تخصیص منابع: تخصیص بودجه به بخش تحقیق و توسعه و تبلیغات دیجیتال.
اجرای برنامه: تولید محصولات جدید و راهاندازی کمپین بازاریابی.
ارزیابی و بازخورد: بررسی گزارش فروش ماهانه و بازخورد مشتریان.
بازنگری و اصلاح: اگر سهم بازار به هدف نرسید، ممکن است استراتژی گسترش محصول و بهبود بازاریابی اصلاح شود.
این فرآیند به شرکت کمک میکند تا برنامههایش را به گامهای دقیق و عملی تبدیل کند و با ارزیابی و بازنگری منظم، به رشد و موفقیت پایدار دست یابد.
پیوستها:
[1] : برای نوشتن یک چشمانداز قوی و مؤثر، شرکتها باید به چندین سوال کلیدی پاسخ دهند که به شفافسازی اهداف بلندمدت، ارزشها و جایگاه آینده شرکت کمک میکند. این سوالات به شرکت کمک میکنند تا چشماندازی را شکل دهد که نه تنها الهامبخش است، بلکه مسیر کلی حرکت آن را مشخص میکند. سوالات زیر میتواند نقطهی شروع خوبی باشد:
- هدف نهایی ما چیست؟
- شرکت ما در بلندمدت به دنبال دستیابی به چه اهدافی است؟
- تأثیر نهاییای که میخواهیم بر صنعت یا جامعه بگذاریم چیست؟
- آرمان و رویای ما برای آینده چیست؟
- در حالت ایدهآل، شرکت ما در آینده چگونه به نظر میرسد؟
- به کجا میخواهیم برسیم و چه چیزی ما را متمایز میکند؟
- ارزشهای اصلی ما چیست؟
- کدام ارزشها و اصول بنیادی باید بهطور پایدار در هویت و فعالیتهای شرکت وجود داشته باشد؟
- چه ارزشهایی باعث میشود مشتریان، کارکنان و شرکای تجاری به ما اعتماد کنند؟
- چه ارزشی برای مشتریان و جامعه ایجاد میکنیم؟
- چگونه میتوانیم زندگی مشتریان را بهبود دهیم یا نیازهای مهم آنها را برآورده کنیم؟
- نقش ما در جامعه و صنعت چگونه خواهد بود؟
- میخواهیم در صنعت خود چه جایگاهی داشته باشیم؟
- آیا میخواهیم در بازار خود پیشرو و نوآور باشیم؟
- چه نقشی را در میان رقبا یا در صنعت میخواهیم ایفا کنیم؟
- تأثیر شرکت ما بر کارکنان و جامعه چه خواهد بود؟
- چگونه میتوانیم به رشد و پیشرفت کارکنان خود کمک کنیم؟
- مسئولیت اجتماعی ما چیست و چطور میخواهیم بر جامعه تأثیر مثبت بگذاریم؟
پاسخ به این سوالات به شرکت کمک میکند تا یک چشمانداز واقعی و معنادار خلق کند که به عنوان راهنمایی برای تصمیمات استراتژیک و فعالیتهای روزمره باشد.
[2] : برای نوشتن یک بیانیه مأموریت مؤثر، شرکت باید به چندین سوال کلیدی پاسخ دهد که به آنها کمک میکند تا هدف اصلی، اصول اساسی و روش کار خود را بهطور دقیق مشخص کنند. این بیانیه باید بیانگر نقش شرکت در جامعه و ارزشهایی که ارائه میدهد، باشد. سوالات زیر میتواند به این فرآیند کمک کند:
- هدف اصلی ما چیست؟
- چرا این شرکت وجود دارد؟
- هدف و دلیل تأسیس ما چیست؟
- ما چه خدمات یا محصولاتی ارائه میدهیم؟
- چه نیازهایی از مشتریان یا جامعه را برطرف میکنیم؟
- دقیقاً چه چیزی به مشتریان خود ارائه میدهیم که زندگی یا کار آنها را بهتر میکند؟
- چه ارزشهایی برای ما مهم است؟
- اصول و باورهایی که در تصمیمگیریها و اقدامات روزمره ما تأثیرگذارند کداماند؟
- آیا به کیفیت، صداقت، نوآوری، مشتریمداری یا سایر ارزشها متعهد هستیم؟
- مشتریان اصلی ما چه کسانی هستند؟
- چه گروهی از مشتریان، مخاطبان هدف ما را تشکیل میدهند؟
- نیازهای خاص این مخاطبان چیست؟
- چگونه میخواهیم به مشتریان خدمت کنیم؟
- روشها و رویکردهای کلیدی ما در ارائه خدمات یا محصولات چیست؟
- چه چیزی تجربه همکاری با ما را برای مشتریان خاص میکند؟
- تفاوت ما با رقبا چیست؟
- چه چیزی ما را از دیگران متمایز میکند؟
- چرا مشتریان باید ما را به جای رقبا انتخاب کنند؟
پاسخ دقیق به این سوالات، به شرکت کمک میکند تا بیانیه مأموریتی بنویسد که نه تنها هدفمند و واقعی است، بلکه الهامبخش کارکنان و اعتمادبخش برای مشتریان نیز باشد.